ترجمه مقاله

موذی

لغت‌نامه دهخدا

موذی . (از ع ، ص ) مؤذی . زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده . (آنندراج ). اذیت کننده .رنج رسان . آزارنده . رنجاننده . موذیه . اذیت کیش . آن که آزردن مردم پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف ) : آب و آتش و دد و سباع و دیگر مؤذیان را در آن اثری ممکن نگردد. (کلیله و دمنه ). موش ... چون موذی باشد آن را از خانه بیرون می فرستند. (کلیله و دمنه ).
سخن آخر به دهن می گذرد موذی را
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن .

سعدی .


اقتلوا الموذی قبل أن یوذی . (یادداشت مؤلف ). || حیله گر و بدجنس . (از فرهنگ لغات عامیانه ). || زیانکار.(یادداشت مؤلف ). || مهلک . زهردار. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله