ترجمه مقاله

مورخوار

لغت‌نامه دهخدا

مورخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مورخوارنده . مورخورنده . آنکه مور را بخورد. (از یادداشت مؤلف ). || جانورک طاس لغزنده . صاحب طاس لغزنده . (یادداشت مؤلف ). مورچه گیر. || مورچه خوار. رجوع به مورچه خوار شود. || (ن مف مرکب ) مورخور. که مور آن را بخورد. که خوراک و طعمه ٔ مور است . (از یادداشت مؤلف ) :
به مور آن دهد کو بود مورخوار
دهد پیل را طعمه ٔ پیلوار.

نظامی .


ترجمه مقاله