ترجمه مقاله

موسیر

لغت‌نامه دهخدا

موسیر. (اِ) سیری است که ترشی و آچار سازند از آن . سیر کوهی . ثوم بری . حافظالاجساد. سیر صحرایی . سیر مو. ثوم الحیه . (از یادداشت مؤلف ). اسم فارسی بصل الزیز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سیری است کوهی که از آن آچار سازند و در سرکه پرورند و با طعام خورند و آن را کلاسیر نیز گفته اند زیرا که کلا به معنی پشته آمده و به عربی آن را ثوم الحیه و به یونانی سقوردیون خوانند. (از انجمن آرا). گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها شبیه سیر که ریشه اش فقط یک پیاز درشت است . برگهایش باریک و دراز و گلهایش بنفش مایل به قرمزند. گل آذینش خوشه ٔ ساده است . در حدود 40 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و مناطق بحرالرومی می رویند. برخی از گونه های موسیر را در باغ به عنوان گل زینتی نیز می کارند. پیاز این گیاه خوراکی است و در ترشیها و اغذیه بکار می رود و بویش از سیر کمتراست . در تداول جهت از بین بردن انقباضات دردناک معده و روده تجویز می شود. بصل الزیز. اشقردیون . بلبوس .
ترجمه مقاله