ترجمه مقاله

موشکاف

لغت‌نامه دهخدا

موشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) موی شکاف . موشکافنده . شکافنده ٔ مو. که سخت تیز است به حدی که موی را می شکافد. کنایه از برندگی بسیار دم و حد چیزی برنده چون شمشیر و کارد و غیره :
پیکان تیرمه سپر موشکاف او
چون موی سر فروزند از فرق فرقدان .

خواجوی کرمانی .


|| دقیق و بادقت و نکته سنج و آن که با دقت بسیار کار می کند. (ناظم الاطباء). نهایت هوشیار در کارها.کسی که کارها را به کمال دقت و هوشیاری سرانجام دهد. (یادداشت مؤلف ) :
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان .

مولوی .


عاجز از موی میانت مردمان موشکاف
مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین .

وحشی بافقی .


ز طبع موشکافم شانه پشت دست می خاید
به گردم کی رسد همچون صبا بر بادپیمایی .

صائب تبریزی (از آنندراج ).


مانده در عقده ٔ حیرت نفس موی شکاف
بوسه چون راه برد لعل شکرخای ترا.

صائب تبریزی (از آنندراج ).


و رجوع به موشکافی و مو شکافتن شود.
ترجمه مقاله