موقلم
لغتنامه دهخدا
موقلم . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) مقلوب قلم مو. قلم نقاشان که از موی سازند و قلم مو نیز گویند. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت موی کلک . (از آنندراج ) :
شنگرف کرده اشک من و موقلم مژه
نقش و نگار عشق به رویم نموده است .
شنگرف کرده اشک من و موقلم مژه
نقش و نگار عشق به رویم نموده است .
نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).