ترجمه مقاله

مؤمن

لغت‌نامه دهخدا

مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) محمد پسر میرزا بدیعالزمان بن سلطان حسین بایقرا. از گویندگان شیرین زبان بود و در سال 930 هَ . ق . کشته شد. از اوست :
ناجوانمردی که بی جرمم در این سن می کشد
کافری سنگین دلی گشته ست مؤمن می کشد.

(از قاموس الاعلام ترکی ).


و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
ترجمه مقاله