ترجمه مقاله

موک

لغت‌نامه دهخدا

موک . (اِ) نیش جانوران گزنده مانند کژدم و جز آن . (ناظم الاطباء). نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر. (برهان ). || میش را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). میش بود. (فرهنگ اسدی ). به معنی میش است و در برهان به معنی نیش آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). || پیش . این کلمه را که فرهنگها به معنی میش ، پیش ، و نیش به اختلاف نوشته اند تنها یک شاهد مغلوط عسجدی در فرهنگ اسدی (چ اقبال ص 303) به صورت زیر دارد :
هرکه موک مردمان جوید بشو گو خط دوکش
که نخست او را زند باشد موک (؟).
چنانکه مشهوداست در بیت عسجدی به قدری تحریف و تصحیف شده که نه وزن را می توان فهمید نه معنی را، لیکن به قرینه ٔ کلمه ٔ «زدن » و «تند» همین اندازه معلوم می شود که موک به معنی نیش جانور زننده است نه به معنی میش و نه بیش که پاره ای فرهنگها نوشته اند. (از یادداشت مؤلف ). || (ص ) حرامزاده . بدذات . مول . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای کفشگرانه درزی گربز موک
با من چو درفش و سوزنی نوک به نوک .

سوزنی .


و رجوع به «مول » در برهان قاطع شود.
ترجمه مقاله