ترجمه مقاله

مژدگان دادن

لغت‌نامه دهخدا

مژدگان دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) تباشر. (دهار). تبشیر. (تاج المصادر بیهقی ). بشارت دادن . مژده دادن . خبر خوش دادن . || مژدگانی دادن :
دل از من رفت اگر یابم نشانش
دهم این خسته جان را مژدگانش .

(ویس و رامین ).


ترجمه مقاله