ترجمه مقاله

مکافحت

لغت‌نامه دهخدا

مکافحت . [ م ُف َ / ف ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مکافحة. با کسی رویاروی جنگ کردن . رویاروی شمشیر زدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از این واقعه ٔ هایل جهان بر او تنگ شد جز مکافحت و مکاوحت چاره ندید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 35). چون این جواب به عضدالدوله رسید خشمناک شد و عزم مقاومت و مکافحت قابوس مصمم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، ایضاً ص 66). رسولی ... که آب لطف با آتش عنف جمع تواند کرد و زهر مکافحت با عسل مناصحت تواند آمیخت . (مرزبان نامه ، ایضاً ص 190). هر کسی را هوس مقاومت و تمنی مکافحت در ضمیر متمکن بود... (لباب الالباب چ نفیسی ص 44). ملک زاده مغالبت در سخن به مبالغت رسانید و مکاشحت او به مکافحت انجامید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 28). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله