ترجمه مقاله

مکثار

لغت‌نامه دهخدا

مکثار. [ م ِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (مهذب الاسماء). بسیارسخن . مِکثیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کثیرالکلام و بسیارگو. (غیاث ).پرگو و بسیارسخن . (ناظم الاطباء). پرسخن . بسیارگو. پرگو. پرچانه . روده دراز. پرروده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زیرا که هرگاه معانی متابع الفاظ افتد سخن دراز شود و کاتب را مکثار خوانند. (چهار مقاله چ معین ص 21). نخواستم که من مهذار گزاف گوی و مکثار بادپیمای باشم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 131).
بیار رطل گران تا خمش کنم پی آن
نه لایق است که باشد غلام تو مکثار.

مولوی .


- امثال :
المکثار کحاطب اللیل ؛ پرگوی چون خار کن به شب باشد. (امثال و حکم ، ج 1 ص 273). تمثل :
کردم اطناب و گفته اندمثل
حاطب اللیل مطنب المکثار.

خاقانی (از امثال و حکم ص 273).


مکثار گرچه حاطب لیل است فی المثل
هرگز نبود و نیست از این معشر آینه .

ادیب (از امثال و حکم ص 273).


المکثار مِهْذار . (چهارمقاله چ معین ص 21).
ترجمه مقاله