ترجمه مقاله

مک

لغت‌نامه دهخدا

مک . [ م َک ک ] (ع مص ) مکیدن . (تاج المصادر) (المصادر زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مک المخ مکاً؛ مکید همه مغز استخوان را. (از اقرب الموارد). || ریخ زدن . فضله انداختن . مک بسلحه ؛ ریخ زد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).مک الطائر بسلحه ؛ مرغ فضله انداخت . || نهایت طلبکاری از وام دار و مسامحه نکردن . (از اقرب الموارد). || هلاک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کم کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) ازدحام . بَک ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ازدحام ، مانند بَک ّ و گویند مکه به جهت ازدحام مردم در آن چنین نامیده شده است . (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله