ترجمه مقاله

میانگی

لغت‌نامه دهخدا

میانگی . (ص نسبی ، اِ) (مرکب از: میان + گی ) میانجی . واسطه . سبب . ذریعه . ذرعه . (یادداشت مؤلف ). || (حامص ) توسط. (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). میانجی گری . وساطت . (یادداشت مؤلف ).
- میانگی کردن ؛ وساطت . میانجی گری . میانجی شدن . توسط. (یادداشت مؤلف ): در میان زن و شوهر میانگی نکنید. (از امثال و حکم ).
ترجمه مقاله