ترجمه مقاله

میخ زدن

لغت‌نامه دهخدا

میخ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) میخ کوبیدن . کوبیدن میخ بر تخته و دیوار و جز آن . زدن میخ بر در و دیوار و مانند آن . (از یادداشت لغت نامه ). تده . وتد. (تاج المصادر بیهقی ) :
گو میخ مزن که خیمه می باید کند
گو رخت منه که بار می باید بست .

سعدی .


به هر کفشی که میخی زد مه نامهربان من
ز حسرت ناله وفریاد میخیزد ز جان من .

سیفی صاحب بدائعالصنایع.


ترجمه مقاله