ترجمه مقاله

میربحر

لغت‌نامه دهخدا

میربحر. [ ب َ ] (اِ مرکب ) امیر بحر. (ناظم الاطباء). امیرالبحر. دریاسالار : از اعمال قبیحه اش یکی آنکه در الکاه کوه به تکلیف بورزه حاکم آنجاکه میربحر بنادر فرنگ است مهر اشرف از سر کتابت پادشاه اسپانیه برداشته . (عالم آرای عباسی ج 2 ص 863). || مباشر باج و خراج بحری و مباشر کشتیها. (ناظم الاطباء). داروغه ٔ گذر دریا. (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله