میرسامان
لغتنامه دهخدا
میرسامان . (اِ مرکب ) (اصطلاح دیوانی ) رئیس دیوان . (ناظم الاطباء). همان است که در هندوستان خان سامان گویند. (آنندراج ) :
گرچه خط راه تبسم به لبش تنگ گرفت
میرسامان نگه عشوه طراز است هنوز.
گرچه خط راه تبسم به لبش تنگ گرفت
میرسامان نگه عشوه طراز است هنوز.
آفرین لاهوری .