ترجمه مقاله

میروک

لغت‌نامه دهخدا

میروک . (اِ) مور خرد و مورچه . (ناظم الاطباء). مورچه . (از شعوری ج 2 ورق 364) . مورچه بود. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). به معنی مورچه باشد. (انجمن آرا). به معنی مورچه باشد و بدل مورک است . (آنندراج ). به معنی مورچه باشد که مصغر مور است و از حشرات الارض باشد. (برهان ). مورک . مورچه . مور خرد. (یادداشت لغت نامه ). در لغت نامه ٔ اسدی می نویسد: میروک مورچه بود و بیت عنصری را شاهد می آورد: چو میروک را سال ...؛ ولی بی شبهه این میروک ، حیوانی مانند ققنس و امثال آن بوده است ، چه هیچ کس تاکنون عمر مورچه را هزار سال نگفته است و مشهودات بشر از اول این بوده است که سالی نیمی از سکنه ٔیک قریه ٔ نمل می مرده اند و پوست مردگان را دیگران به خارج لانه می ریخته اند. (یادداشت مؤلف ) :
چو میروک را سال گردد هزار
برآرد پر از گردش روزگار.

عنصری .


ترجمه مقاله