ترجمه مقاله

میری

لغت‌نامه دهخدا

میری . (ص نسبی ) منسوب به میر. (ناظم الاطباء). آنچه یا آن که منسوب به میر وامیر است . || (حامص ) صفت و حالت و شغل و مقام میر. امیری . میر بودن . امیر بودن . ریاست . (یادداشت مؤلف ). امیری و سرداری . (آنندراج ) :
چاکری کردن اودر شرف از میری به
ورنه چون چشم همه میران بر چاکر اوست .

فرخی .


گر می نوشد گدا به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد.

(منسوب به خیام ).


اینهمه میری و همه بندگی
هست در این قالب گردندگی .

نظامی .


گفت میری دوست می دارم بسی
تا همه من میر باشم نه کسی .

عطار.


گرچه از میری ورا آوازه ای است
همچو درویشان مر او را کازه ای است .

مولوی .


|| (ص ) سودبرنده در قمار. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله