ترجمه مقاله

میزاب

لغت‌نامه دهخدا

میزاب . (اِ مرکب )آبریز و ناودان و آب گذر و آبراهه . (ناظم الاطباء). ناودان . ج ، مآزیب . (مهذب الاسماء). ناودان . این کلمه بی شک فارسی فراموش شده است . از میز (مخفف میزنده یا ماده ٔ مضارع میزیدن ) و آب ، و آن در عربی اصلی ندارد و گاهی مزراب گفتن عرب دلیل دیگری است که از عرب نیست .و مزراب در واقع مصحف آن است ، این کلمه فارسی است که به زبان عربی رفته و عرب آن را به صورت مئزاب حفظ کرده ولی در فارسی ناودان جای آن را گرفته است . (از یادداشت مؤلف ). ناودان . کلمه ای فارسی است معرب به همزه و دون همزه . ج ، مآزیب و میازیب به ترک الهمزة. (منتهی الارب ). ناودان که راه بدر رو آب بام باشد و این معرب است . (غیاث ) (از آنندراج ). به قول جوالیقی و فیروزآبادی و جوهری و سیوطی فارسی است و صاحب تاج العروس می گوید: معناه بل الماء. ج ، مآزیب . (یادداشت مؤلف ). ناودان . (دهار) (مهذب الاسماء). || نام قسمتی از قرع و انبیق . (یادداشت مؤلف ). لوله ای که مقطر به واسطه ٔ آن به قابله جاری شود. (از مفاتیح ).
ترجمه مقاله