ترجمه مقاله

میشی

لغت‌نامه دهخدا

میشی . (ص نسبی ) از میش . منسوب به میش . هرآنچه به میش (گوسفند) نسبت دارد: چشمهای میشی . (از یادداشت مؤلف ). اشهل . شهلا. به رنگ چشم میش . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح عامیانه ) رنگ سبز روشن . ماشی روشن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- چشم میشی ؛ رنگی بین زاغ و قهوه ای در چشم . رنگ سبز روشن . ماشی روشن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). اشهل . شهلا. چشمانی به رنگ چشم میش .
|| قسمی بادام به جهرم . (یادداشت مؤلف ). || (حامص ) میش بودن . صفت و حالت میش داشتن ، یعنی رام و بی آزار بودن .
- امثال :
میشی پیشه کن بگذار گرگی . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله