ترجمه مقاله

می گساردن

لغت‌نامه دهخدا

می گساردن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) می گساریدن . می خوردن . شراب نوشیدن . باده خوردن . باده پیمودن . به شرابخواری پرداختن . (از یادداشت مؤلف ) :
شما می گسارید و مستان شوید
مجنبید تا می پرستان شوید.

فردوسی .


ما در این مجلس آراسته چندانکه توان
می گساریم به یاد ملک شیر شکر.

فرخی .


و رجوع به میگسار و میگساری شود.
ترجمه مقاله