ترجمه مقاله

نائی

لغت‌نامه دهخدا

نائی . (ص نسبی ) نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء). نی نواز. نئی . (آنندراج ). قراری . قصاب . (منتهی الارب ). نای زن . نی زن . کسی که نی می نوازد :
گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز
گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم .

فرخی .


به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی
به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری .

منوچهری .


یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگرگوش به نائی .

منوچهری .


آن یکی نائی که نی خوش می زده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست .

مولوی .


اثر ناله ٔ نی نیست مگر از نائی .

قاآنی .


ای باده فروش من سرمایه ٔ جوش من
ای از تو خروش من من نایم و تو نائی .

؟


برآورد نائی دم صور را
ببرد از چراغ خرد نور را.

هاتفی (از شعوری ).


|| نبات و شکر مصفا. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) (شعوری ).
ترجمه مقاله