ناارز
لغتنامه دهخدا
ناارز. [ اَ ] (ص مرکب ) نیرزنده . بی ارزش . بی بها. که ارزش ندارد :
جوان چیز بیند پذیرد فریب
به گاه درنگش نباشد شکیب
ندارد زن و زاده و کشت و ورز
بچیزی نداند ز ناارز ارز.
سخنهای من چون شنیدی بورز
مگر بازدانی ز ناارز ارز.
سواران پراکنده کردم به مرز
پدید آمد اکنون ز ناارز ارز.
جوان چیز بیند پذیرد فریب
به گاه درنگش نباشد شکیب
ندارد زن و زاده و کشت و ورز
بچیزی نداند ز ناارز ارز.
فردوسی .
سخنهای من چون شنیدی بورز
مگر بازدانی ز ناارز ارز.
فردوسی .
سواران پراکنده کردم به مرز
پدید آمد اکنون ز ناارز ارز.
فردوسی .