ناامید کردن
لغتنامه دهخدا
ناامید کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نومیدکردن . محروم کردن . بی نصیب گذاشتن . ئیآس . مُیاءَسَة.ابلاس . اِخابَه . تخییب . حرمان . تأییس :
ز بوی زنان موی گردد سپید
سپیدی کند از جهان ناامید.
بضاعت نیاوردم الا امید
خدایا ز عفوم مکن ناامید.
ناامیدم مکن از سابقه ٔ روزازل
تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت .
ز بوی زنان موی گردد سپید
سپیدی کند از جهان ناامید.
فردوسی .
بضاعت نیاوردم الا امید
خدایا ز عفوم مکن ناامید.
سعدی (بوستان ).
ناامیدم مکن از سابقه ٔ روزازل
تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت .
حافظ.