ترجمه مقاله

نابدید

لغت‌نامه دهخدا

نابدید. [ ب ِ ] (ص مرکب ) مقابل بدید. (شعوری ). غایب . (منتهی الارب ). ناپیدا. که دیده نشود. نامرئی . ناپدید. پنهان . و رجوع به ناپدید شود :
بحر عشق یار بی پایان و ساحل نابدید
در مطلب بی شمار و قعر دریا نابدید .

ابوالمعانی (از شعوری ).


کاروان گر نابدید از چشم ماست
نک دلیل راه آهنگ دراست .

صهبای سیرجانی .


ترجمه مقاله