ترجمه مقاله

ناحفاظ

لغت‌نامه دهخدا

ناحفاظ. [ ح ِ ] (ص مرکب ) بی حفاظ. بی پوشش . (ناظم الاطباء).بی احتیاط. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). که حفاظ ندارد.که ایمنی و اطمینان خاطر در آن نیست . که بی در و پیکر است . که حصن و حصاری استوار ندارد. || بی شرم . بی حیا. (ناظم الاطباء). بی شرم فاسق . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). که شرم و حفاظ ندارد. آلوده دامن . که از فسق و فجور پرهیز نمی کند. فاجر. بدکاره . بی عفت . بی تقوی . که پاس ناموس خویشتن و دیگران ندارد: مردی با شمشیر و سپر بینی با تو بیاید و انصاف تو بستاند چنانکه خدای فرموده است ناحفاظان را. (تاریخ سیستان ).
که و مه چون بمجلس جام گیرند
ترا در ناحفاظان نام گیرند.

(ویس و رامین ).


اقبال را گفت هر چه این سگ ناحفاظ را هست صامت و ناطق هم بنوشتکین بخشیدم . (تاریخ بیهقی ص 417). [ مردم روس ] پرحیلت و ناحفاظ باشند. (مجمل التواریخ و القصص ). غلامی ناحفاظ داشت و او را بدان مستوره نظر افتاد بسیاربکوشید تا به دست آید لیکن سودی نداشت . (کلیله و دمنه ).
زین گره ناحفاظ حافظ جانش تو باش
کز تو دعای غریب زود شود مستجاب .

خاقانی .


امیدوارم از عدل و عاطفت پادشاه عادل که انصاف من از آن ناحفاظ بی عافیت بفرماید. (سندبادنامه ص 77). چنانکه همه ناحفاظان را فهرست عبرت و عنوان عظت و زاجر و ناهی باشد از اقدام نمودن بر امثال این اقدام . (سندبادنامه ص 125).
ترجمه مقاله