ترجمه مقاله

ناخردمند

لغت‌نامه دهخدا

ناخردمند. [ خ ِ / خ َ رَ م َ ] (ص مرکب ) نادان . بی عقل . (ناظم الاطباء). سفیه . بی معرفت . احمق . ابله . غیرعاقل . که خردمند نیست :
اگر بر من این اژدهای بزرگ
که خواند ورا ناخردمند گرگ .

فردوسی .


جوان و پیر که در بند مال و فرزندند
نه عاقلند که طفلان ناخردمندند.

امیرخسرو.


ترجمه مقاله