ترجمه مقاله

نادر مازندرانی

لغت‌نامه دهخدا

نادر مازندرانی . [ دِ رِ زَ دَ ] (اِخ ) میرزا اسداﷲ متخلص به نادر از شاعران قرن سیزدهم است . مولدش قریه ٔ شهر خواست از قرای اشرف مازندران است سالها در اصفهان به تحصیل علوم ادبی و حکمت پرداخته است . هدایت در ریاض العارفین آرد: در آغاز رسالاتی در قدح صوفیه نوشت و«چون جرح وی این طایفه را محضاً للّه نبود و در این طریقه طریق غرض می پیمود لهذا حضرت شاهنشاهی کتب وی را ضبط و از این عمل وی رامانع شدند... بالاخره از عقاید سابق نادم گردید... و بخدمت بعضی از عارفان زمان رسید و انابه پیشه گزید، صحبت و ملاقاتش مکرر اتفاق افتاد» . از اشعار اوست :
شد صرف مبانی و معانی
آوخ همه عمر و زندگانی
زین حاصل من حروف و اصوات
ز آن واصل من که مات مافات
کردم پی اهل دل تکاپوی
تازان و دوان شدم به هرکوی
یک جوهربی عرض ندیدم
دور از غرض و مرض ندیدم
زاهد که نماز میگزارد
اندرپی آز می گزارد
عابد که عبادتش خصال است
کارش همه وزر یا وبال است
تدریس مدرسان مدرس
تسخیر عوام باشد و بس
از موعظه واعظان منبر
دارند هوای جل استر
مفتی ز فتاوی مخالف
معتل العین بل مضاعف
در دهر به هر که دررسیدم
وز دیده ٔ اعتبار دیدم
جز نقش تواش نبود در دل
جز فکر تواش نبود حاصل .
ترجمه مقاله