ترجمه مقاله

نارخوک

لغت‌نامه دهخدا

نارخوک . (اِ مرکب ) تریاک و افیون را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). تریاک . افیون . کوکنار. (ناظم الاطباء). افیون . (رشیدی ). کلمه ٔ نارکتین و مشتقات آن از این کلمه ٔ فارسی مأخوذ است . (یادداشت مؤلف ). مؤلف فرهنگ نظام آرد: «سراج گوید:نارخوک و نارکوک ، تریاک و افیون و در جهانگیری به معنی گلنار». نیز مؤلف گوید: نارکوک در اصل به اضافت است به معنی انار سرفه ، چنانکه کوکنار گذشت . پس کوکنار قلب این باشد و اطلاق آن بر افیون مجاز بود اگر به ثبوت رسد و نارخوک به خاء بدل آن است . در نسخه ٔ جهانگیری که نزد من است نارخو بدون کاف آخر نوشته و سروری هم بدون کاف ضبط کرده . (از فرهنگ نظام ). || خشخاش . غوزه ٔ خشخاش . کوکنار. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله