ترجمه مقاله

ناردرخش

لغت‌نامه دهخدا

ناردرخش . [ دَ رَ ] (اِخ ) مؤلف یشتها بنقل از یاقوت آرد: مؤلف دیگری مینویسد که ناردرخش آتشکده ٔ معروف مغها در شیز واقع است و پادشاهان ایران در هنگام به تخت نشستن پیاده به زیارت آن می آمدند. اهالی مراغه این ناحیه را گزن می نامند... آتشکده ٔ ناردرخش (آذر درخش ) شیز که یاقوت از مؤلف دیگری نقل میکند باید اسم دیگر آذرجشنس (یعنی آذرگشسب ) ابن خرداذبه باشد که به قول او در شیز واقع و نزد مجوسان بسیار محترم است و پادشاهان ایران را رسم بر این بود که پس از تاجگذاری پیاده از مداین به زیارت آن می آمدند. (از یشت ها ج 2 ص 251).
ترجمه مقاله