ترجمه مقاله

ناریخته

لغت‌نامه دهخدا

ناریخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نریخته . مقابل ریخته . رجوع به ریخته شود :
اشک تو اگرچه هست تریاک
ناریخته به چو زهر بر خاک .

نظامی .


هنوز آن طلسم برانگیخته
در آن دشت مانده ست ناریخته .

نظامی .


سکندر بر آن لوح ناریخته
چو لوحی شد از شاخ آویخته .

نظامی .


ترجمه مقاله