ترجمه مقاله

ناس

لغت‌نامه دهخدا

ناس . (ع اِ) اسمی است که برای جمع وضع شده مثل قوم و رهط. واحدش انسان است . و بر انس و جن اطلاق می شود و اغلب بر انس . و گفته اند که اصلش اناس است که جمع انس باشد و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). مردمان از آدمی و پری . جمع انس است و اصل آن اناس است به ضم اول و جمعی نادر است ، پس تخفیف یافته و «ال » بر آن داخل شده است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مردمان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مردمان . لفظ اسم جنس است ، در واحد و جمع هر دو استعمال می شود. (فرهنگ نظام ).به معنی یک آدم و به معنی آدمیان ، مفرد و جمع آمده است . (آنندراج از غیاث اللغات ). مردمان . مردم . (ناظم الاطباء). انس . اناس . آدمیان . مقابل جِنة :
خیر ناس ان ینفع الناس ای پدر
گر نه سنگی چه حریفی با مدر؟

مولوی .


|| آنچه به آسمان خانه آویزان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه معلق و آویزان باشد از سقف خانه چون دوده وغیر آن . (معجم متن اللغة). || قسمی از بوزینه . (ناظم الاطباء). || ترس . بیم . (از اوبهی ). || مرغ تشنه . (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه بانگ می زند مر شتران را. (ناظم الاطباء). || برگ و نان خشک . (شمس اللغات از شرح نصاب ) (مهذب الاسماء). خبز ناس ؛ یابس . (المنجد).
ترجمه مقاله