ترجمه مقاله

ناشایسته

لغت‌نامه دهخدا

ناشایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) نالایق . (آنندراج ). نامناسب . نالایق . آنکه سزاوار و مستحق نباشد. (ناظم الاطباء). که شایسته و لایق ودرخور نیست . || ناخلف . نااهل . ناسزاوار : گفت کار این پادشاهی دریاب و ضایع مکن تا نام پدران ما زنده گردد و ما را بد نگویند که ناشایسته آمدند. (مجمل التواریخ ). || ناهموار. ناکس . (آنندراج ). ناسزا. بی ادب . (ناظم الاطباء). سفله .پست . دون . فرومایه . مقابل شایسته ، به معنی سزاوار و برازنده و قابل . || زشت . قبیح . ناپسند. ناپسندیده . کاربد. ناصواب : حرکات ناشایسته ؛ کردارهای زشت و قبیح و ناروا و بد و حرام . || خلاف شرع . ناروا. (ناظم الاطباء). که جایز نیست . فعل حرام .
- کار ناشایسته ؛ عمل قبیح . فسق . نابکاری . بی عفتی . فساد. فاسقی : و همه ٔ بلخ گویند که آن زنی بود و کارهای ناشایسته می کرد. (قصص الانبیاء ص 35).
|| ناسزاوار. ناروا. که سزاوار و شایسته نیست . ناصواب . که روا نیست : ناشایسته باشد که من اندامی از اندامهای او ببرم یا او را [ هاجر را ] بکشم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
ترجمه مقاله