ترجمه مقاله

ناشط

لغت‌نامه دهخدا

ناشط. [ ش ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نشط.رجوع به نشط شود. || گاو نر وحشی که از زمینی به زمینی شود. (از اقرب الموارد). گاو نر دشتی که از جائی به جائی رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (المنجد). || رونده از شهری به شهر دیگر. (فرهنگ نظام ). || مسأله ٔ فرعی که منشعب شود از مسأله ٔ اصلی . النواشط من المسائل المنشعبة من المسألة العظمی ، واحدتها ناشط. (اقرب الموارد) (المنجد). || کسی که گره بندد . || طعنه زننده . || گزنده . (فرهنگ نظام ) . ج ، نواشط. || شادمان . خورسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانشاط. (فرهنگ نظام ) (المنجد). || جلد. چابک . چست : نشط فی عمله ؛ خف و اسرع فهو ناشط و نشیط. (اقرب الموارد). || طریق ناشط؛ راه که از چپ و راست راه بزرگ برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یخرج من الطریق الاعظم یمنةً و یسرةً. (اقرب الموارد). راهی که از چپ و راست شاهراه برآید. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله