ناصبی
لغتنامه دهخدا
ناصبی . [ ص ِ ] (ص نسبی ) کسی که دشمن می دارد علی بن ابی طالب علیه السلام را. (ناظم الاطباء). ج ، ناصبیة. نواصب :
ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات
در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان .
نیست سر پرفساد ناصبی شوم
ازدر این شعر بل سزای فسار است .
خازن علم قران فرزند شیر ایزد است
ناصبی گر خر نباشد زاوش چون باید رمید.
رجوع به نواصب شود.
ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات
در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان .
ناصرخسرو.
نیست سر پرفساد ناصبی شوم
ازدر این شعر بل سزای فسار است .
ناصرخسرو.
خازن علم قران فرزند شیر ایزد است
ناصبی گر خر نباشد زاوش چون باید رمید.
ناصرخسرو.
رجوع به نواصب شود.