ترجمه مقاله

ناقابل

لغت‌نامه دهخدا

ناقابل . [ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. (ناظم الاطباء) :
ولی چون التفات مقبلانست
چه غم آن را که از ناقابلانست .

وصال .


|| که استعداد پذیرفتن ندارد. (یادداشت مؤلف ). که قابل و پذیرا نیست . || مزجاة. اندک . حقیر. اندک بها. کم ارزش . بی ارزش . غیرقابل توجه : هدیه ٔ ناقابل . || بی عقل و بی کفایت . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله