نالش کردن
لغتنامه دهخدا
نالش کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نالیدن . آه و فغان و فریاد کردن . (از ناظم الاطباء). || شکوه و شکایت کردن . گله کردن :
یوسف از گرگ چون کند نالش
که به چاهش برادر اندازد.
یوسف از گرگ چون کند نالش
که به چاهش برادر اندازد.
خاقانی .