ترجمه مقاله

نامحدود

لغت‌نامه دهخدا

نامحدود. [ م َ ] (ص مرکب ) بی حد. بی پایان . (از آنندراج ). بی حد. بی نهایت . بی انجام . بی پایان . ناجزانجام . (از ناظم الاطباء). بی کران :
عرصه ٔ مملکت غور چه نامحدود است
که در آن عرصه چنان لشکر نامعدود است .

انوری .


|| نامحصور. تحدیدناشده . که حد و حصار آن معلوم و مشخص نشده است .که بی حد و حصار است . || بیشمار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نامعین . (ناظم الاطباء). بی اندازه .بی حصر و شمار. غیرقابل حصر و شمار : لشکراسلام با غنایم نامحدود... به غزنه آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 353).
ترجمه مقاله