ترجمه مقاله

نانورد

لغت‌نامه دهخدا

نانورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) که نمی نوردد. مقابل نورد و نوردنده . رجوع به نورد و نوردنده شود. || ناپسند. نالایق . ناسزاوار. نادرخور. (یادداشت مؤلف ) :
نانوردیم و خوار و این نه شگفت
که برو ردّ خار نیست نورد .

کسائی .


نورد بودم تا ورد من مورّد بود
برای ورد مرا تُرک من همی پرورد
کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم
از آن سبب که بخیری همی بپوشم ورد.

کسائی .


ترجمه مقاله