نان داشتن
لغتنامه دهخدا
نان داشتن .[ ت َ ] (مص مرکب ) ناندار بودن . نانداری . رجوع به ناندار شود. || سودمند بودن . فایده داشتن .
- امثال :
اگر برای من آب ندارد برای تو نان دارد ؛ معاش ترا تأمین می کند.
- امثال :
اگر برای من آب ندارد برای تو نان دارد ؛ معاش ترا تأمین می کند.