نان ریزه
لغتنامه دهخدا
نان ریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) خرده نان . نان قطعه قطعه کرده :
با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه
نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم .
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزه ٔ عیسی است خشکاری در انبانش .
بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه
پی سوده ٔ کسان شود و جان زیان کند.
با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه
نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم .
خاقانی .
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزه ٔ عیسی است خشکاری در انبانش .
خاقانی .
بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه
پی سوده ٔ کسان شود و جان زیان کند.
خاقانی .