ناپاکزاده
لغتنامه دهخدا
ناپاکزاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خشوک . ولدالزنا. سند. سنده . سندره . بدنژاد. حرام زاده . که اصیل و نسیب نیست . که نژاده نیست . که از نسل و نطفه ٔ پاک نیست :
ز ناپاکزاده مدارید امید
که زنگی به شستن نگرددسپید.
همه ٔ خوارج مشتی ناپاکزاده ، منکران توحید و عدل خدا، دشمنان مصطفی و مرتضی . (کتاب النقض ص 426). و چون هر دو را کافربچه و ناپاکزاده داند این معنی هم روا دارد. (کتاب النقض ص 447).
سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدار
زین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره .
ز ناپاکزاده مدارید امید
که زنگی به شستن نگرددسپید.
فردوسی .
همه ٔ خوارج مشتی ناپاکزاده ، منکران توحید و عدل خدا، دشمنان مصطفی و مرتضی . (کتاب النقض ص 426). و چون هر دو را کافربچه و ناپاکزاده داند این معنی هم روا دارد. (کتاب النقض ص 447).
سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدار
زین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره .
غواص .