ترجمه مقاله

ناپاک مرد

لغت‌نامه دهخدا

ناپاک مرد. [ م َ ] (ص مرکب ) طالح . بدکردار. مقابل پاکمرد به معنی صالح :
خروشید گرسیوزآنگه به درد
که ای خویش نشناس ناپاکمرد.

فردوسی .


فرستاده را گفت رو باز گرد
بگویش که ای خیره ناپاکمرد.

فردوسی .


از آن روزبانان ناپاکمرد
تنی چند روزی بدو باز خورد.

فردوسی .


ترجمه مقاله