ناکاردان
لغتنامه دهخدا
ناکاردان . (نف مرکب ) بی تجربه . ناشی . نامجرب . که وارد به کار نیست . مقابل کاردان :
ز بی مایه دستور ناکاردان
ورا جنگ سود آمد و جان زیان .
همی گفت پرمایه بازارگان
به شاگرد، کای مرد ناکاردان .
تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه ناکاردانی .
ز بی مایه دستور ناکاردان
ورا جنگ سود آمد و جان زیان .
فردوسی .
همی گفت پرمایه بازارگان
به شاگرد، کای مرد ناکاردان .
فردوسی .
تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه ناکاردانی .
منوچهری (از نسخه ٔ خطی دیوان ).