ترجمه مقاله

نبردی

لغت‌نامه دهخدا

نبردی . [ ن َ ب َ ] (ص نسبی ) درخور نبرد. مخصوص نبرد. مخصوص میدان جنگ :
به گرز نبردی بر افراسیاب
کنم تیره گون تابش آفتاب .

فردوسی .


به تیغ نبردی تو را جستمی
وز این گفت ِ بیهوده وارستمی .

فردوسی .


ز نای نبردی برآمد خروش
غو کوس در لشکر افکند جوش .

اسدی .


|| نبرده . مرد نبرد. جنگی . جنگاور. اهل جنگ :
شاه ابوالقاسم بن ناصر دین
آن نبردی ملک نبرده سوار.

عسجدی .


ترجمه مقاله