ترجمه مقاله

نبز

لغت‌نامه دهخدا

نبز. [ ن َ ] (ع مص ) اشاره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لمز. (المنجد). || عیب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). لقب گذاشتن ، و آن در مورد القاب مستهجن قبیح شایع است ، فی الحدیث : ان رجلاً کان ینبز قرقوراً؛ ای یلقب بقرقور. (اقرب الموارد). لقب زشت نهادن کسی را. (یادداشت مؤلف ). قال اسحاق بن ابراهیم ...کان لنا جار یعرف بأبی حمض و ینبز باللوطی . (ابن خلکان ). || (اِمص ) عیب گوئی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله