ترجمه مقاله

نبشتنی

لغت‌نامه دهخدا

نبشتنی . [ ن ِ ب ِ ت َ ] (ص لیاقت ) ازدر نبشتن . قابل نوشتن . که باید نوشت . که نوشتن آن سزاست یا لازم است : کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). هرچه نبشتنی بود نبشته آمد. (تاریخ بیهقی ص 413). و مسعدی را بخواندو خالی کرد، من نسخت کردم تا آنچه نبشتنی بوده به ظاهر و معما نبشت و گسیل کرده آمده . (تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله