ترجمه مقاله

نبض

لغت‌نامه دهخدا

نبض . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن رگ . (از منتهی الارب ). جنبیدن و زدن رگ . (از اقرب الموارد). جستن رگ . (زوزنی ) (دهار). جنبیدن رگ . (آنندراج ). نبضان . (اقرب الموارد). جنبیدن رگ جاندار که گاهی قوی است و گاهی ضعیف و گاهی آمیخته که طبیب از آن استدلال بر مرض و صحت انسان می کند. (فرهنگ نظام ). جنبیدن رگ . (آنندراج ). حرکت رگ . زدن رگ . || یقال : فلان مانبض له عرق عصبته ؛ ای ماتعصب . (اقرب الموارد). || به بانگ آوردن کمان یا زه را. (از منتهی الارب ): نبض القوس ؛ حرک وترها لترن . (معجم متن اللغة). حرکت دادن کمان تا آواز برآید. || نبض الامعاء؛ اضطربت . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || پنهان درخشیدن برق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله