ترجمه مقاله

نبع

لغت‌نامه دهخدا

نبع. [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن آب چاه و چشمه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بیرون آمدن آب از چشمه . (از اقرب الموارد). نُبوع . (منتهی الارب ). نَبَعان . (معجم متن اللغة). جوشیدن آب از چشمه . (فرهنگ خطی ) :
ور ره نبعش بود بسته چه غم
کو همی جوشد ز خانه دم به دم .

مولوی .


|| ترشح کردن عرق . || ظاهر شدن امری از کسی . (معجم متن اللغة). || (اِ) نوعی از درخت که از وی کمان سازند و از شاخ آن تیر. نبعة چوبی و پاره ای از آن . و آن در بین کوه روید و آنچه از آن در پائین کوه روید آن را شریان خوانند و آنچه در زمین پست روید آن را شوحط خوانند، و منه المثل : لو اقتدح بالنبع لا وری ناراً؛ یعنی اگر از نبع آتش افروزد آتش ملتهب و شعله انگیز گردد. این مثل در جودت رای آرند بدان جهت که نبع آتش ندهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درخت کمان . (دستور اللغة). آنچه از آن در بن کوه روید شریان است و آنچه در حضیض روید شوحط است . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). راش . قزل گز. چلر. راج . آلاش . || قرعوا النبع بالنبع؛ اذا تلاقوا.(اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || فلان صلیب النبع؛ شدید، و یقال : مارأیت اصلب نبعة منه ؛ مارأیت اشد منه . (اقرب الموارد). رجوع به نبعة شود.
ترجمه مقاله