ترجمه مقاله

نبل

لغت‌نامه دهخدا

نبل . [ ن َ ] (ع اِ) تیر. (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ) (دهار) (مهذب الاسما). تیرهای عربی . نبل تیرهای عربی بود و نشاب تیرهای ترکی است .(از اقرب الموارد). تیر. مؤنث آید. واحد ندارد، یا[ واحد آن ] نبلة است ، یا خود واحد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیرهای تازی ، و مؤنث آید، و این لفظ اگرچه واحد میباشد ولی در معنی جمع است و از لفظ خودواحد ندارد و واحد آن سهم است . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، انبال ، نِبال ، نُبلان . || نبل الدهر؛ حوادث روزگار. (اقرب الموارد). || (اِمص ) آگاهی . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). نبال . نبالة. نبلة. نُبل . (از اقرب الموارد). یقال : ماانتبل نبله الا بآخره ؛ لم ینتبه و لاتهیاء له (منتهی الارب )؛ آگاه نشد و ندانست آن را مگر در آخر. (ناظم الاطباء). || (مص ) تیر انداختن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تیر انداختن . (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). تیر انداختن سوی کسی . (تاج المصادر بیهقی ). || تیر دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد)(از معجم متن اللغة). || غالب آمدن بر کسی در تیراندازی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). غلبه کردن کسی را در تیراندازی . (از تاج المصادر بیهقی ). || غالب آمدن بر کسی در فضل . (از منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). غلبه کردن کسی را در نبیلی . (از تاج المصادر بیهقی ). || طعام اندک اندک دادن و مشغول داشتن کسی را بدان . (از منتهی الارب ). اندک اندک طعام داده مشغول داشتن کسی را. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ): نبله بالطعام ؛ علله به و ناوله الشی ٔ بعد الشی ٔ. (معجم متن اللغة). || به سختی سیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء). || نرمی کردن به کسی . (از منتهی الارب ). نرمی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رفق کردن . (اقرب الموارد) (از معجم البلدان ). || فراپیش کشیدن . (غیاث اللغات از لطایف ). || چیدن خرما را: نبل النخلة؛ خرفها. (از معجم متن اللغة). || آب دادن شتر را. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). || به مصلحت شتر قیام نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از تاج المصادر بیهقی ). || سخت راندن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). به تندی راندن شتررا. (از اقرب الموارد). نیک براندن شتر را. (تاج المصادر بیهقی ). || به شدت و سرعت رفتن . شتابان رفتن : نبل الرجل نبلاً؛ سار شدیداً (اقرب الموارد)؛ سار سیراً شدیداً او سریعاً. (معجم متن اللغة).
ترجمه مقاله