نبیر
لغتنامه دهخدا
نبیر. [ ن َ ] (اِ) نبیره . (انجمن آرا). فرزندزاده را گویند عموماً. (برهان قاطع). فرزندزاده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
نبیر جهاندار روشن روان
که با داد او پیر گردد جوان .
نبیر و پسر داشتم لشکری
شده نامبردارِ هر کشوری .
که چندین نبیر و پسر داشتم
همی سر ز خورشید بگذاشتم .
رجوع به نبیره شود.
نبیر جهاندار روشن روان
که با داد او پیر گردد جوان .
فردوسی .
نبیر و پسر داشتم لشکری
شده نامبردارِ هر کشوری .
فردوسی .
که چندین نبیر و پسر داشتم
همی سر ز خورشید بگذاشتم .
فردوسی .
رجوع به نبیره شود.